تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، رسیده بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن بیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم!!
سلام . اینو همیشه با خودت داشته باش:
اگه وجود خدا باوت بشه اونوقت خدا یه نقطه میذاره زیر باورت و یاورت میشه...
موفق باشی همیشه.
خیلی جمله ی جالبی بود، ممنون. شماهم موفق باشی!
سلام واقعا جالبه . خدا همه جا هست وهمه چیزو همه کسو میبینه
به نظر منهم این خیلی جالب و امیدوار کنندست!
پس میشه گفت هر اتفاقی میفته حکمتی توش هس که شاید بعدها بفهمیم
موفق باشی
یه نتیجه گیری عالی.
مرسی امین.
خیلی قشنگ بو واقعا آدم حکمت خدارو درک میکنه!!!!!!
اره هیچ وقت نمیشه ندیده گرفتش.
چه بسیارن کسانیکه باجابجایی یه نقطه ازخدا>جدامیشن .امابااین وجودرحمانیت خداهنوزشامل حالشونه شایان جون!!!!!!!!!!!!!!!!
مرسی عزیزم. خیلی جالب بود.
آره امین جان حق داری اگه این اساتید بذارن یه سر به وب بزنیم خیلی خوبه. انشالله واسه مناسبت های بعدی!
کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،
سفری بی همراه،
گم شدن تا ته تنهایی محض،
یار تنهایی من با من گفت:
هر کجا لرزیدی،
از سفرترسیدی،
تو بگو، از ته دل
من خدا را دارم...
قشنگ بود مرسی.
من خدا را دارم.
شعر شما هم خیلی قشنگ بود. ممنون.
خدایا من در کلبه ی فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش خویش نداری وآن هم خداییست............
شعر قشنگی بود. من چون تویی دارم و تو چون خود نداری.
پادشاهی و گدایی، بر ما یکسان است
چو بر این در، همه را پشت عبادت خم از اوست
سعدیا، گر بکَند سیل فنا خانهٔ عمر
دل قوی دار، که بنیاد بقا محکم از اوست
قشنگ بود مرسی
ممنون شعر قشنگی بود.
ممنون که به ما سر زدین.
اگر نجات دهندگان جمله آخر رو نگفته بودن،اونوقت تنها نجات یافته کشتی دلگیر از خدا باقی میموند!
چون متاسفانه ما آدما نه قدرت تحلیل رخدادها رو داریم نه وقتشو ونه نجات دهندگانی که با جملاتشون در درک صحیح کمکمون کنن.
چرا؟ بازم که ما آدما هیچی نداریم! اتفاقا به نظر من حداقل اولیشو خیلیا دارن. ندارن؟