خیلی ترسناکه
فک نکنم جرات خوندنشو داشته باشین
ولی اگه جسارت به خرج دادید و خواستید بخونیدش حتما با چندتا از دوستانتون بخونید چون ممکنه ......
بی خیال.
.
.
.
.
.
نترس بخونش.
تـرسناک ترین و کوتاه ترین داستان دنیا:
_____________________________________________________________________________
«آخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند.»
_____________________________________________________________________________
.
.
.
.
.
تا یادم نرفته بگم که نویسنده این داستان مشخص نیست.
!!!...
چه هیجان انگیز!
ولی از شما بعیده! این رمان بود نه داستان.
نه تو رو خدا فک نکنم رمان باشه!!



تفاوت رمان و داستان کوتاه:
از نظر تعداد صفحات: داستان کوتاه 10-8 صفحه،نهایتا 20 صفحه میتونه باشه ولی رمان حداقل 300 صفحه باس باشه.
از نظر تعداد لغات : داستان کوتاه حداکثر میتونه 15000-10000 لغت داشته باشه ولی رمان حداقل باس 50000 لغت داشته باشه.
از نظر کیفی : داستان کوتاه شخصیت های کمی میتونه داشته باشه ولی رمان خیلی بیشتر از این حرفها شخصیت داره.
و....
حالا چی فک میکنی رمانه یا داستان ؟
wow!!!!yani ki mitune bashe in moqe shab????
wow!!! behtare dobare dastano bekhoni chon az shab ya roz bodan sohbati nashodeh .
natars faghat ye dastan bod



به!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
راه گم کرده بودی سر به وب زدی؟؟؟؟!!!!
چه عجب نوسنده ی فعال وب هوشبری!
معلومه بدجور درگیر درس خوندن بودیا!
آره درگیر درس خوندن بودم اونم چه جور!!
آخه میدونی سه شنبه قهوه ای هوشبری ها در راهه.
احتمالا گربه ای چیزی بوده!!!
(شایدم عزرائیل
)
از کی تا حالا گربه ها میتونن در بزنن
عجب داستانی، تازه قراره یه سریال 100 قسمتی برگرفته از این داستان بسازن.!!!!!!!!!
حالا که میدونی میخوان سریالشو بسازن باس بهت بگم که بازیگر نقش اولش یعنی همون آخرین انسان،خرازه
راستش این جمله رو قبلا یه بار شنیدم ولی اصلا منظورشو نفهمیدم
میتونی توضیح بدی در موردش؟
میگن اون دوردورا یعنی قرن سکوت (قرن 4) یه بابایی کتابی رو خوند ولی نفهمید
اما نا امید نشد و بارها و بارها یعنی 39 بار دیگه خوند (40=1+39) بعدش فهمید.
احسنت به این تلاش.


شما که 2 بار بیشتر نخوندی پس هنوز 38 مرتبه دیگه باس بخونی.
امیدوارم منظورشو بفهمی..
راستی اون بابا کسی نبود جز ابن سینا
چه جالب!!
راس میگیا در نمیزنه!!!!
غیر از آدم که نمیشه کس دیگه ای در بزنه در نتیجه اون آدم آخرین انسان روی زمین نبوده.
یه احتمال هم هس که موجودات فضایی در زده باشن.در غیر این صورت داستان یه خورده ای غیر منطقی میشه.
در ضمن چرا ننوشتین که بعدش چی میشه؟فقط همین در زدن بعد داستان تموم شد؟!!!
نه مث اینکه نگرفتی چی شد!


آخرین انسان تو اتاقش نشسته بوده پس وجود خارجی داشته
ضارب در مشخص نیست.
فعلا داستان تا همین جا به رشته تحریر در اومده،شاید نویسنده داستان،بعدها باقیشم بنویسه،شایدم نه!
حالا بذار یه داستان ترسناک من واست بگم
یه روز یه عمویی داشت فولیه یکیو میکشید وقتی سیخ کنترلو(اینجا چوب بوده)در اورد نیگا کرد دید قهوه ایه
در ضمن داستان متعلق به نویسنده شهیر ارنست همینگوی بود
داستان عمو فولی بیشتر تراژدی بود تا ترسناک
در رابطه بانویسنده داستان،چون منبع مطمئنی در دست نبود ترجیح دادم ناشناخته بمونه.
چقدترسناک!!!!!!!!!!!!!!!!
ولی ممکنه نویسنده اش خودت باشیا
خیلی ترسناک...
نویسنده اش خودم نیستم.
نچ
به نقل از دوستان مث اینکه نویسنده داستان یه آقاست به نام :
ارنست همینگوی
اون که در زده کسی نبوده جز خودت
آخه مگه تو آدمی!!!!!!!!!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تو فرشته ای فرهاد جون
امتحان فارما چه طور بود؟با اون دو برگه جزوت
..یه هم داشتی که نگی فرشته ام
امتحان بدک نبود از سبک امانیسم بهره جستم
ممنون از توضیح مفصلت


اون ابن سینا بود که رفت دنبالش ما اینکاره نیستیم
همینطور کوتاه و مختصر کفاف می کنه
به به چه داستان قشنگی به به
خدا رو شکر شما هم به مرادت رسیدی و منظورشو فهمیدی اونم با 3-2 بار خوندن.
یعنی میگی ضارب در وجود خارجی نداشته؟چطور ممکنه؟!!
من تا جوابمو نگیرم بیخیال نمیشم!!!
نمیگم ضارب وجود نداشته

ولی این احتمال هم هست که آخرین انسان به خاطر تنهایی توهم زده و صدای در شنیده
خودت چی فک میکنی وجود داشته یا نه؟
..یه داشتی غیر از سبک امانیسم استفاده کنی؟

این به اون در
بابای
داشتم چه جور! (نه یکی نه دو تا بلکه یک فروند!!!!)
همینو میگم دیگه!

اگه ضارب در وجود داشته باشه دیگه اون آدمه نمیشه تنها انسان روی زمین!در نتیجه کل داستان اشتباه میشه
اما این احتمال که توهم زده جالب تره و قانع کننده هم هس.
مشکل اینجاست که نمیدونیم ضارب وجود داشته یا نه؟!!
که این خودش ماجرای اصلی داستانه
امیدوارم جوابتو گرفته باشی و دیگه پیله نشی
الاله جون شرمنده شمابراهمین دان؟بعیده حیف شدیا
واااای وااااای واااااای من که مردم از ترس تا حالا اینقد جمله ی ترسناک نخونده بودم آخه نگفتی یکی ممکنه سکته کنه..... هه هه هه هه دیگه نفسم بالا نمیاد هه هه هه
پیش بینی سکته زدنو کرده بودم به خاطر همین گفتم با چند تا از دوستاتون بخونید.
خوب بزنن!!!!
الان من موندم در زدن ترس داره یا تنهایی؟؟؟؟؟
البته شایدم آخرین انسان رو زمین بودن؟؟؟؟؟
هر دو تاش ترس داره ،یعنی تنها باشی و بدونی کس دیگه ای نیست اون وقت یهو در بزنن
.
خوب کاری نداره که ...
اون یارو داخل اتاقش میگه کیه .. ؟
.
.
.
طرف مقابلم هرکی باشه جواب میده !!!!!!
.
.
.
البت ممکنه سرکارشون بزاره و بگه :
لیلا در وا کنم منم ... پشت در واکن منم ...
حتما بعدش هم میگه:
بغل واکن که سرما خورده ام من ..... بغل واکن منو کنج بغل گیر.... که دیشب در بیابان مانده ام من ....
البته شاید چون نویسنده داستان مشخص نیست شده ترسناک ترین داستان !!!
ممکنه ؟؟نه؟؟؟
شاید.
جدا ترس داشت.چون من دقیقا تو اتاق تنها بودم .یکم ترسیدم نه خیلی هااااااا
آمدی نظر دادی ولی حالا چرا؟!!!
ممنون
داستاناتم دوسدارم!!!!!
عاشقتم!!!
افتخار میدی باهم آشنا شیم؟
میتونی نظرمو درج نکنی. فقط جوابمو بده
استغفرالله..
بینم مشقاتو نوشتی گوگولی مگولی؟!!!
غلط کن بابا چپ بهش نگا کنی با من طرفی ..... اسمتم که نمی نویسی

!!!!!!
!!!!!!
!!!!!!
!!!!!!
!!!!!!
!!!!!!
!!!!!!
!!!!
!!!!
فرهاد بابا بیا جواب بده
بد جور خاطرخواه داری
وب داره میره به حاشیه
حالا باید بین زی زی و ... یکی رو انتخاب کنی
باید یا درک کنم یا ترک کنم!!!!!!!!!!!!!!!



راسی زی زی
پس چی شد این عکسات
بلوف اومده بودی
اسمم یادم رف
سلام بهتره انتخاب کنی
و .... رو جواب کنی
علیک


از کسی که بهت حسودی میکنه ناراحت نشو چرا که تنها کسی که از صمیم قلب باور داره که از اون بهتری. (توماس ادیسون)
پ سعی کن حسودی نکنی چون ... فک میکنه از تو بیتره!!
در ضمن زی زی گولو به توصیه آقا معین گوش کن،حال نمیکنم اخمشو ببینم.
کار ما از مشخ و پشخ گذشته دااااااااش...
شمام واس ما قپی برادر بسیجی نیا ک حالم بهم میخوره!!!
آره. یکیو انتخاب کن!!
بین منو زی زی و اونیکه خودتم میدونی...
زی زی رو میشناسم اگه زیادی زبون درازی کنه با کمال میل معرفیش میکنم.هر جور میل خودتو خودشه...
(بهتره نظراتو اول تایید کنی بعد درج کنی!! یه چیزی میام میگم بقیه میبینن بد میشه ها!!!)
چای نخورده موز برداشتی،یادت باشه من دااااشت نیستم.



گفتی اونیکه خودم میشناسم،کیو میگی گوگولی مگولی؟
راستی یه جوری صحبت میکنی هر کی ندونه فک میکنه خیلی خلاف سنگینی؟!
بچه میترسونی یا به قول حکیم فردوسی پیرزنو از خونه خالی!!!
در ضمن اگه حالت بهم میخوره میتونی متوکلوپرامید یا دگزا یا هر کوفت دیگه ای مصرف کنی.
عزت زیاد.
دیگه واسه اسمت نقطه چین نذار....
جای اسمت بنویس ( اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی یا پارانوئید یا..)که بشناسیمت سعی کن دو ساعت قبل از کانکت شدن به وب یه عدد آلپرازولام و آمی تریپ تیلین بخوری
البته با ۲ لیوان آب (باسه محکم کاری)
نفس عمیق بکش.. هر چه زودتر به فکر یه مسافرت باش (روستای حمید گزینه ی خوبیه )..میدونم به رشته امون نمیخوره اما ما همه و همه بفکرتیم!!!!
فرهادم که تو شوراست و حرفشو بچه های بالا می شنون !!! یه نسخه هم پیش اون برو حرفاتو بگو تا این وبلاگ به قول مستر محبی عزیز به حواشی نره
داشت یادم میرف حواست باشه آلپرازولام رو شبا قبل از خواب بخور چون خواب آوره شب اول قرصو نصف کن بخور اگه صبح همون شب اول بیدار شدی و بازم احساس سردرگمی داشتی باید بری بیمارستان امام علی و خواااااااااااااااااااااااهش کنی ۵تا۱۰شایدم ۱۵ میلیگرم به صورت عضلانی بت متادون بزنن اگه خوب شدی که هیچ اگه خوب نشدی یه دکتر از اتاق میاد بیرون سرشو تکون میده و با بغض میگه متاسفم
حق ویزیتمو بنداز تو صندوق صدقات
همین جوری یه سری زدم،به دعواتون برسین
سلام پهلوون فرهاد!!!

طرف معلوم نیس با خودش چن چنده؟؟؟؟
به قول حافظ گفتنی:

خوشم اومد طوفان به پا کردی
من که آدم حسابش نکردم فقط چون قسم بقراط خورده بودیم (عند توهم) گفتم به وظیفه ی پزشکیم عمل کرده باشم!!!
اگه می بینی جوابشو دادم واسه اون حرفای مفتی بود که به شما گف
اگه شما هر روز بیای اینجا جواب اسکیزوفرنیا رو بدی منم مجبور نمیشم اینا رو مفتی ویزیت کنم
بارها گفته ام وبار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه بخود می پویم!!!
منم خود به خود میام اینجا وحرف نامربوط ببینم.....کنترلمو از دس میدم
راجع به آقای محبی نگرفتم چی میگید؟؟؟؟
مرسی !!! بلاخره برام یه جمله نوشتی
خوشحال شدیم
راجع به آقای محبی بیتره از خودش بپرسی.
به چه دعوای باحالی ...ازت خیلی خوشم اومد.حال این زیزیو بگیر
زی زی جون هوشبری و اتاق عمل رشته های بن بستین به پزشکی و این جور حرفا ختم نمیشن پس جوگیر نشو
البته فرهاد جون شما به خودت نگیر واسه ما اقایون راه زیاده
هر کسی وقتی به دنیا میاد تو آسمون یه ستاره داره
اما
اگه تو ستاره ی آسمون کسی شدی
بدون
اونی که چشماشو به آسمون میدوزه تا تو رو ببینه
با هر نگاه تو
دوباره زنده میشه....
به قول فرهاد گفتنی : آرزو بر جوانان عیب نی!!!
اگه دوباره متنا رو بخونی شاید البته شااااااااااید بفهمی پزشک شدن من اینجا فقط یه توهم فانتزی بود
زشته پسر تو ای دوره هر چی بخونه باور کنه
سلام
نفس آدم میگیره 
نظرای این تاپیک جاش کمه !!! خلقم تنگ میشه
یه راه حل بگو!!!! یه متن جدید بنویس تو رو خداااا
به به... میبینم همگــــــــــــــــــــــی جوش آوردین!!
زی زی جون خیلی شجاعانه میحرفی!!
مقنعه ات هم قشنگه(همنونیکه تازگیا سرت میکردی)!!عینکتم دوس دارم!! (تو که از همه خول تری جیگـــــر با ای همه اراجیفی که بافتی!!)
باشه...شمام خودتو بزن ب نفهمی!! نه دااااااااش...
ب قول خواجه حافظ پسربچه رو از ختنه میترسونم!
مارو دیگه با شما امری نیس...
دچار حالت تهوع شدیم اینجا...
خوش باش با زی زی جون!!!
بای بای...
با عرض معذرت بدلیل تشخیص اشتباه بیماری...




فرهاد جان این دوستمون نیازی به آلپرازولام ومتوکلوپرامید یا دگزا یا هر کوفت دیگه ای نداره
قطعی ترین دلیل حالت تهوع اونم اینقد طولانی باردار بودنه
عزیزم سعی کن یه سونو بری
فک کنم دیگه باس به جای اینجا یه سری به بروبچ مامایی بزنی
به قول سعدی دیگه باید از زایمان بترسونیمت
نی نی رو ببوسش
mer30 3030 jooooooooonam
bebakhshid dir oomadam in ja
ما دخترخانما که نترسیدیم شما اقایون چطور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به وب ماهم سر بزنید ونظر بزارید خوشحال میشیم
همچنان گفتی ترسناک گفتم چی هست اینو چند بار خوندمش أصلانم ترسناک نبود
هه یکی?????
اینجارو چ خبره خوش بگذره به دعوا ها همینطوری آدامه بدید دلم برای این اقا فرهاد میسوزه