ده ماه گریه کردم در حسرت محرم
هر چند که پر گناهم دلخوش به این دو ماهم
شخصی نزد همسایه اش رفت و گفت: گوش کن! می خواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو می گفت...
همسایه حرف او را قطع کرد و گفت : قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده ای یا نه؟
- کدام سه صافی؟
- اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف می کنی واقعیت دارد؟
-نه. من فقط آن را شنیده ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.
- سری تکان داد و گفت: پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده ای. مسلما چیزی که می خواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالی ام می شود.
-دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.
-بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمی کند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که می خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می خورد؟
-نه، به هیچ وجه!
همسایه گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی...
دوستان دیدم اینهمه از زرنگی خانما نوشتین. این مطلب رو گذاشتم که نگین ما بوقیم. پیشنهاد می کنم حتما بخونیدش می ارزه.
|
نتیجه اخلاقی این داستان: مهم نیست که به چه زبانی حرف بزنید و یا به کجا بروید پشت سر هر مردی یک زن باهوش قرار دارد
ادامه مطلب ...جنگ به سادگی تبدیل به صلح میشه. دوستان عزیز میگید نه؟ پس حتما
ماجرایی رو که اواسط جنگ جهانی اول اتفاق افتاده رو نشنیدید. داستان رو تو ادامه مطلب بخونید تا دیگه نگید نه.