میشود ایا من و تو دفتر کودکی هایمان را وا کنیم / چند خطی را بدون همهمه کینه جدل معنا کنیم / بازی لی لی که یادت هست/ سنگ سخت زندگی را گویی اندر خانه ها بی کینه و غم پرت میکردیم /
اگرمیرفت سنگم روی خط زندگی تا برد رنگش/ تو به دستان لطیفت گویی من ان ندیدم با تمام پاکی و مهر میخزاندی سنگ را در خانه ی بعدی/ و میگفتی برو یک دو سه چهار پنج شش هفت و هشت/ گویی ان سنگ بار کل این غم و ان غصه ها بود /چون رسانیدم به اخر باز میگشتم به سویت تک به تک این خانه ها را/ و دوباره میسپردم من به تو ان را و تو با عشق میبردی/ و من تشویق میکردم و سنگ زندگانی سخت سنگین است
خیلی قشنگ بود0
کاش می شد چند خطی از دفتر زندگی را بدون همهمه، کینه، جدل معنا کنیم .
متشکرم .اره منم این قسمتشو دوس دارم به قول اقای حیدری پربارو با مفهومه
قشنگ بود ...باعث شد یه سفر کوتاه به دوران بچگیهامون داشته باشیم( آخه چند نفری داشتیم میخوندیمش!!)
ا؟واقعا؟چه جالب !